
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۵۴
۱
قاصد دلی آزرده تر از آبله دارد
می آید از آن کوی و ز رفتن گله دارد
۲
کس خیمه نیفراخت به سرچشمه حیوان
گاهی گذری خضر برین مرحله دارد
۳
شاید که شود جلوه گر از غیب جمالی
چشمی همه کس بر ره این قافله دارد
۴
معشوق جمیل است و غیور ار نه بگویم
مجنون نسب از لیلی این سلسله دارد
۵
هویی به فراغت نکند در همه صحرا
دیوانه که آهوی رمان در گله دارد
۶
دریاش همی باید و در ظرف نگنجد
صد گونه الم طایر کم حوصله دارد
۷
فارغ نشوم یک نفس از بندگی عشق
شکرانه فرضی که کنم نافله دارد
۸
بی باده کنم مستی و بی نغمه زنم ذوق
اینک می و نی، هرکه سر مشغله دارد
۹
چون گفته و ناگفته به سنجیدن بخت است
شعری که نگفتست «نظیری » صله دارد
نظرات