
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۷۱
۱
طلوع باده ز شام و سحر دریغ مدار
ز خاک جرعه خود چون قمر دریغ مدار
۲
اگر به گنج سر بیل باغبان آید
بگو که آب زر از جام زر دریغ مدار
۳
حیات تلخ بده عیش خوشگوار بگیر
چو عشق تیغ کشد جان و سر دریغ مدار
۴
به شکر آن که حدیثی چو انگبین داری
ز سایلان ترش رو شکر دریغ مدار
۵
تو را به بینش کوتاه خویش نتوان دید
مگر تو را به تو بینم نظر دریغ مدار
۶
درون جانی و در پرده ای ز مردم چشم
جمال اگر ننمایی خبر دریغ مدار
۷
همیشه چشم به احسان آشنا دارد
ز خاک کشته غربت گذر دریغ مدار
۸
جراحت دل شوریده خشک می گردد
از آن دو زلف سیه مشک تر دریغ مدار
۹
بیان شوق «نظیری » دراز انشایی است
بیاض چهره ز خون جگر دریغ مدار
تصاویر و صوت

نظرات