
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۷۸
۱
غم گرد فراق دید از دور
آویخت دگر به جان رنجور
۲
از عشرت ناقص زمانه
کوتاه عمل ترم ز مخمور
۳
رخساره خوش دلی نه بینم
دل شد ز فراق چشم بی نور
۴
تقصیر نشد به گریه پنهان
در آب نشد دفینه مستور
۵
زخم جگرم که می زنم جوش
کان نمکی که می کنی شور
۶
کوته نشود به خامشی حرف
مرهم چه کند به زخم ناسور
۷
آنجا که شراب شوق دادند
ته جرعه ز من گرفت منصور
۸
بویی ز نشاط ما ندارد
آب و گل صدهزار فغفور
۹
مشکل حالی و طرفه کاری
خود شاهد و خود نشسته مهجور
۱۰
کار تو همه به دل موافق
از نیکویی تو چشم بد دور
۱۱
زود از تو غنی شود «نظیری »
درویش یکی و شهر معمور
تصاویر و صوت

نظرات