نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۲۸۴

۱

فارغ تر از دل تو ندیدم دلی دگر

ایزد تو را سرشته ز آب و گلی دگر

۲

گر مرغ سدره را بکشی مایلی که باز

در خاک و خون طپیده شود بسملی دگر

۳

هر مشکلی که عاجزی ما بیان کند

آسان کنی که پیش نهی مشکلی دگر

۴

از آب و گل غرض شجر قامت تو بود

عالم نداد بهتر ازین حاصلی دگر

۵

از نور محفل تو جهان درگرفته است

نفروخته چراغ تو از محفلی دگر

۶

خاطر به منتهای جمالت نمی رسد

دارم به هر مشاهده ات منزلی دگر

۷

از ماهتاب روی که غیر از جمال دوست

دریای عشق را نبود ساحلی دگر

۸

مستان اساس میکده زیبا نهاده اند

رسمی اگر ز نو ننهد عاقلی دگر

۹

ساقی قدح به کف تو «نظیری » نظر بغیر

دوران ندیده است چو تو غافلی دگر

تصاویر و صوت

نظرات