
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۹۱
۱
غمم به عیش درآمیخت عشق رنگ آمیز
کنون نه هست غمم کند و نی نشاطم تیز
۲
دلم به بام و در یار می رود هر دم
تو ای تن به زمین مانده در دلم آویز
۳
دلم به غمزه جادووشی در افتادست
که با جهانش سر فتنه است و رستاخیز
۴
به ذوق آن که دلش مایل وفا گردد
لبالب است دهانم ز حرف مهرانگیز
۵
عروس، بی نسب آید به حجله داماد
قرار مهر گرانست اگرچه نیست جهیز
۶
نویسم ار به صبا نامه می دود بلقیس
حریف جام جمم از که می کنم پرهیز
۷
اگرچه شحنه ز مریخ تندخوی ترست
به ساز زهره خورد می «نظیری » شب خیز
تصاویر و صوت

نظرات