
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۹۲
۱
شوریده است آب و گل قالبم هنوز
دیوانه بیم می برد از مشربم هنوز
۲
گه چهره می خراشم و گه جامه می درم
سودا نرفته است برون از تبم هنوز
۳
صد بار عید آمد و آدینه ها گذشت
شنبه برون نمی رود از مکتبم هنوز
۴
صبح نشور دم زد و من دم نمی زنم
ترسم به سر نیامده باشد شبم هنوز
۵
هر صبح در سراغم و هر شام در رهم
اندیشه پی نبرده سوی مطلبم هنوز
۶
با هرچه احتمال قبولست می کنم
تعیین نکرده پیر مغان منصبم هنوز
۷
با آن که دعوت دو جهان می کنم چو نوح
در خانه بی رواج بود مذهبم هنوز
۸
صد ره مسافر همه کس از سفر رسید
پیدا نمی شود اثر از یاربم هنوز
۹
عشقم به لهو و لعب «نظیری » ز سر نرفت
افسانه خنده تلخ کند بر لبم هنوز
نظرات