نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۳۰۸

۱

گشود ابر بغل بر چمن سپاس سپاس

ز زیر پرده برآمد عروس خوش انفاس

۲

کنار دشت و چمن شد پر از کرامت ابر

هزار شکر که عالم برآمد از افلاس

۳

کنون چو مهره طاسست پر نگار زمین

پریر اگرچه چمن بود ساده چون ته طاس

۴

سحاب غوطه به دریا همی زند هر دم

تفرجیست که زاهد فتاده در وسواس

۵

کسی به ساقی بدمست ما نمی گوید

که می همه به زمین ریخت کج مگردان کاس

۶

بیا که دامن سرو و گلی به دست آریم

همین که فرش گیاه هست گو مباش پلاس

۷

به جود ابر برقصیم و زیر پای کنیم

سخاوتی که بود بسته شمار و قیاس

۸

ز مال و مملکتش پاس و امن برخیزد

شهی که خاطر دوریش را ندارد پاس

۹

سؤال فیض «نظیری » ز کوه و صحرا کن

که بوی خیر نمی آید از رواق و اساس

تصاویر و صوت

نظرات