نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۳۲۳

۱

به اختیار تو در باختم ارادت خویش

کنون به لطف تو مستغنیم من درویش

۲

نمی توان دل یک ذره بی جراحت یافت

ز ابروی تو که تیری خطا نکرد از کیش

۳

ز صد هزار یکی با تو ره به سر نبریم

تو لاابالی و خودرای و ما صلاح اندیش

۴

به غمزه گو به تأمل قیامت انگیزد

هنوز می چکدش خون خلقی از سر نیش

۵

کرشمه ات که بجز داغ بر جگر ننهد

غنیمت است که گاهی بخاردم دل ریش

۶

ز تن چگونه به راحت برون رود جانم

خیال گردش چشمت نمی رود از پیش

۷

ز چاشنی و حلاوت نمی کنم سیرم

غمت که هست کم او فزون‌تر از هر بیش

۸

همین که رای تو دیدم، پی تو گردیدم

ز شوق عشق تو غافل شدم ز مذهب و کیش

۹

دگر نماند سر خانمان «نظیری» را

که آشنای تو بیگانه می‌شود از خویش

تصاویر و صوت

نظرات