
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۳۴
۱
بر رخ شکستم از خطا رنگ امید و بیم را
بیند منجم طالعم از هم درد تقویم را
۲
علم ارادت گر کند ذوقی نصیب جان من
مستوفی امر قضا باطل کند تقسیم را
۳
عشق از برای داغ من آتش به جانان می زند
افغان که کردم دوزخی، گلزار ابراهیم را
۴
نقدی که دوران برده است از کیسه عمرم برون
جاوید مستغنی شوم از صد دهد گر نیم را
۵
رفتم که مستان بگذرم از خدمت پیر مغان
گلبانگ آزادی کشم دوشی زنم تسلیم را
۶
نقشی به باطن دیده ام خواهم به حسن کودکی
آرایش مسند کنم زینت دهم دیهیم را
۷
یوسف که کردی سلطنت نهیش ز تعظیم پدر
گر شأن حسنش بنگرد واجب کند تعظیم را
۸
بر آسمان سروری خورشید اگر طالع شود
جویند ذرات جهان بر یکدگر تقدیم را
۹
امروز صاحب ذوق و دل غیر از «نظیری » نیست کس
رشکست بر کاخ گدا! سلطان هفت اقلیم را
تصاویر و صوت

نظرات