نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۳۴۱

۱

بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش

دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش

۲

به این جمال و نکویی که اوست می‌ترسم

موحدان به خدایی کنند متهمش

۳

اگر فریب ملایک دهد عجب نبود

که یاصمد بنویسند جای یاصنمش

۴

شبی به ناله دلش را اگر به دست آری

به هر امید توان کرد تکیه بر کرمش

۵

دلی که راه به آن چشمه زنخدان برد

مسیح آب خضر می دهد به جام جمش

۶

شعور نیست که یک دم به خویش پردازم

خرابم از قدح التفات دم به دمش

۷

اگر زین به رگم ریش باخبر نشوم

ز پای تا بسرم محو لذت المش

۸

به قید زلف گره گیر او گرفتارم

دریغ جان نتوانم فشاند در قدمش

۹

پریده دل به هوای کسی «نظیری » را

که گرد کعبه بگردد کبوتر حرمش

تصاویر و صوت

نظرات