
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۳۸۸
۱
هرکه تایِب گردد از می بر رخ او رنگ حیف
از سر کوی مغان بر کاسهٔ او سنگ حیف
۲
از عصا و سَبحهام نفزود قدر و حرمتی
گردن مینا ز چنگم رفت و زلف چنگ حیف
۳
از می و مستان بریدم یار هشیاران شدم
خویش را انداختم در قید نام و ننگ حیف
۴
کامرانیهای خاطر جان و دل را تیره ساخت
شه چو بیعصمت بُوَد بر مُلک بر او رنگ حیف
۵
تا به راحت تکیه کردی گفت دنیا: اَلرَّحیل
بانگ بیهنگام دارد مرغ خوشآهنگ حیف
۶
پیکر فَغفور و خاقان شد درین منظر خراب
میخورد عاقل به نقش مانی و ارژنگ حیف
۷
خوبیای در کس نمیبینم که بنمایم به او
در بغل تاریک شد آیینهام از زنگ حیف
۸
خط چو شد با طرهاش همسایه جای جان گرفت
خانه درویش شد از قُرب منعم تنگ حیف
۹
ناز بر شاهد «نظیری» وقت پیری میکنی
بس خِرِف گردیدهای از عقل و از فرهنگ حیف
نظرات