
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۳۹
۱
جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را
تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را
۲
از شوق شهیدان حریم سر کویش
چون دانه در آغوش نگنجند زمین را
۳
پیداست رهایی من از ضعف وجودم
ره زود به سر می رسد آواز حزین را
۴
من دام به نخجیرگه انداخته بودم
شیر آمد و بگرفت ز من دام و کمین را
۵
آبی به رخ از آبله گفتم برسانم
وادی به رهم ریخت تف آبله چین را
۶
با تیغ به تسلیمم و با خصم به شفقت
با مهر بدل ساختم از عشق تو کین را
۷
بیرون نهم از خویش اگر پای «نظیری »
یک پایه فروتر بنهم عرض برین را
نظرات