
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۳۹۰
۱
لب ساقی روانها، دل چشمه حقایق
لفظ آفتاب روشن، معنیش صبح صادق
۲
از سخت گیری تو، مرتد شود مسلمان
وز راست گویی تو مؤمن شود منافق
۳
چاه ذقن به خوبی معراج ماه کنعان
گیسو کلام ملهم، رخسار حق ناطق
۴
بی جذبه دلیلی از خود نمی توان رست
کاریست با صعوبت عقلی است ناموافق
۵
عونا تجدک روحی یا مظهرالعجائب
اکشف هموم قلبی یا کاشف الدقایق
۶
بی نور تو هیولا صورت نمی پذیرد
لولاک فی وجود مایخلق الخلایق
۷
اصحاب پیش چشمت دنیا و دین نهادند
گوید قبول و ردت زین هر دو چیست لایق
۸
از پیر و شیخ و مرشد کاری نمی گشاید
دریابم از عنایت برهانم از علایق
۹
آخر ترحمی کن بر زاری «نظیری »
مهرت شفای دل ها لطفت طبیب حاذق
نظرات