نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴

۱

زبان پیام هوس داشت شستم انشا را

درون سینه بریدم سر تمنا را

۲

چگونه عرض تمنا کنم که حسن غیور

نداده راه درین پرده رمز و ایما را

۳

در آن نظاره که بر تیغ و کف شعور نبود

ز رشک سوخته بود آگهی زلیخا را

۴

ذخیره‌ای ز جنون بهار ننهادیم

کم است سود تنک‌مایگان سودا را

۵

نوازشی اگرم می‌کند، محبت نیست

توان شناختن از دوست مدارا

۶

گر از ورع به گدا زاهدان قدح ندهند

چه مانع است حریفان باده‌پیما را

۷

گذشت شوق ز اندازه گوشه نظری

که می خموش کند مست بی‌محابا را

۸

به کینه دل بی‌رحم کافرت نازم

که کرده است به من دوست گبر و ترسا را

۹

بدیهه‌سنج «نظیری» اگر تو خواهی بود

شکرفروش کنی طوطی شکرخا را

تصاویر و صوت

نظرات