نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۳۶

۱

غساله شوی ته کاسه و ایاغ شدم

بتر ز پنبه رنگین روی داغ شدم

۲

نه خضر بود درین تیره ره نه چشمه خضر

ز شرم هرزه دوی سرو در سراغ شدم

۳

فغان و شیون مرغان چنان ملولم کرد

که جیب و دامن خالی برون ز باغ شدم

۴

نگویم این که سیه بختیم نمی انداخت

چو بال زاغ بدم، همچو چشم زاغ شدم

۵

به روی سبزه و گل بود سیر و پروازم

نصیب خواند که پروانه چراغ شدم

۶

ته پیاله به من داد لیک از مستی

فتیله بر دل خامان نهاد و داغ شدم

۷

به دشت و مزرعه گشتن، هواپرستی بود

به کنج خلوت و عزلت ز باغ و راغ شدم

۸

نسیم نیم شبم بر مشام بویی زد

سحر شکفته و خوش طبع و تر دماغ شدم

۹

مدار کار «نظیری » به خلق و دم درکش

که فارغ از همه در گوشه فراغ شدم

تصاویر و صوت

نظرات