نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۳۹

۱

شب نه تشویش صبا نی شور بلبل داشتم

خلوتی تا صبحدم با سنبل و گل داشتم

۲

عیش ها سیل بهاری بود، تا آمد گذشت

صحبتی با دوستداران بر سر پل داشتم

۳

یاد آن مستان که برچیدند از اینجا نقل و جام

بهره کیفیتی از جزو تا کل داشتم

۴

پرتو اکسیر چشمانم به گنج افتاده بود

هرچه می بردند در بردن تغافل داشتم

۵

کارم از یک زخمه آخر شد که ظاهر کرد عشق

هرچه در جوهر ترقی و تنزل داشتم

۶

عشق و مستی زودتر زینم به مقصد می رساند

دیر از آن رفتم که در رفتن تأمل داشتم

۷

در همه کاری مسافر را سبکباری خوش است

بسکه ماندم توشه در بار توکل داشتم

۸

می‌شنیدم از «نظیری» عشق وی کردم هوس

کی چنین جانسوز دردی در تخیل داشتم

تصاویر و صوت

نظرات