
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۴۴۰
۱
خود را کباب ازین دل خودکام کردهام
این پارهآتشیست دلش نام کردهام
۲
گر روزگار دشمن من گشته دور نیست
خونها ز رشک در دل ایام کردهام
۳
این دل که در وصال تسلی ازو نبود
خرسندش از تغافل و دشنام کردهام
۴
بیصبرم آنچنان که به قدر کرشمهای
جانی گرو نهاده، دلی وام کردهام
۵
پیش خیال او حذر ای دل ز اضطراب
این صید را به حیله دمی رام کردهام
۶
شام فراق در نظرم داغ حسرتی است
هر می که روز وصل تو در جام کردهام
۷
از نیم جرعه لطف «نظیری» چه بیخودیست؟
این روز وصل بود که من شام کردهام
نظرات