نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۴۶

۱

سخن دوست گران بود فراوان کردم

جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم

۲

گرد راه خضری از نظرم می پاشید

سوی هر چشمه شدم چشمه حیوان کردم

۳

هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد

کفر آوردم و در عشق تو ایمان کردم

۴

همه بایستنیم بود چو رفت آمد کار

هرچه در کار نبایست همه آن کردم

۵

نیم ساعت به خود از تفرقه نتوان پرداخت

در مقامی که دل جمع پریشان کردم

۶

هرچه آموخته بودم همه از یادم رفت

سود چل ساله به سودای تو نقصان کردم

۷

حال از آن ترک سیه چشم مپوشید که من

سحر پیش نظرش بردم و قران کردم

۸

سوی تو ره به تکاپوی خرد نتوان کرد

سعی چندان که به تحقیق تو بتوان کردم

۹

خان خانان که به یاد نظر تربیتش

طبع گر خاک نگارید منش جان کردم

۱۰

نکته آرای و غزل سنج «نظیری » می باش

به مدیحی که تو را صاحب دیوان کردم

تصاویر و صوت

نظرات