
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۴۵
۱
از کف نمی دهد دل آسان ربوده را
دیدیم زور بازوی ناآزموده را
۲
من در پی رهایی و او هر دم از فریب
بر سر گره زند گره ناگشوده را
۳
دل در امید مرهم و این آهوان مست
ریزند بر جراحت ما مشک سوده را
۴
هرگز دلم حلاوت آسودگی نیافت
تلخ است خواب دیده در خون غنوده را
۵
آشفته داشت خارش آزادگی دماغ
دادیم بر هوا سر سودا فزوده را
۶
نتوان چشید قند مکرر وزان لبان
بتوان شنود تلخ مکرر شنوده را
۷
یک ره خوشم به خنده دندان نما نکرد
تا کی نماید آن گهر نانموده را
۸
تا منفعل ز رنجش بیجا نبینمش
می آرم اعتراف گناه نبوده را
۹
نادیده جور ازو ز وفا لاف ها زدم
نتوان نمود ترک ستایش ستوده را
۱۰
منظور یار گشت «نظیری » کلام ما
بیهوده صرف شکر نکردیم دوده را
نظرات