نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۵۷

۱

ما برق جای نور به کاشانه برده‌ایم

آتش به پاسبانی پروانه برده‌ایم

۲

بگرفته خواب دیده بخت و امید را

از بس ز وعده‌های تو افسانه برده‌ایم

۳

با ما اگر خدای کند دشمنی به جاست

کز آشنا پناه به بیگانه برده‌ایم

۴

این گوشمال درخور ما هست از فراق

نام جدایی تو دلیرانه برده‌ایم

۵

مستیم، آنچنان که به قصد هلاک خویش

خنجر به خصم و سنگ به دیوانه برده‌ایم

۶

از سایه خودیم رمان ما رمیدگان

کز کنج خانه گنج به ویرانه برده‌ایم

۷

حرفی بگو، بپرس، «نظیری» چه محرمی است

حسرت به آشناییی بیگانه برده‌ایم

تصاویر و صوت

نظرات