نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۶

۱

تا به کی بر خرقه بندم جسم غم فرسوده را

سر به طوفان می دهم این مشت خاک سوده را

۲

در درون همچون عنب شد خوشه اشکم گره

بس فرو خوردم به دل خون های ناپالوده را

۳

گوش ها کر گشت و یارب یاربم کاری نکرد

نیست گویا روزنی این سقف قیراندوده را

۴

خضر صد منزل به پیشم آمد و نشناختم

بازمی باید ز سر گیرم ره پیموده را

۵

وه که یک قاصد که باشد محرم این راز نیست

چند بر کاغذ نویسم حال و شویم دوده را

۶

از شراب سودمندم بخت بد پرهیز داد

می که می خوردم نمی خوردم غم بیهوده را

۷

گل ز بهر اشک لؤلؤیی رنگ کاهیم

در بلورین حقه دارد کهربای سوده را

۸

از کنایت گاه مستی منع آن لب چون کنم

می چکد بی خود حلاوت قند آب آلوده را

۹

با «نظیری » چون نشینی گوش بر حرفش مکن

در پریشانی میفکن خاطر آسوده را

تصاویر و صوت

نظرات