نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۶۰

۱

دهشت از صیدم مکن بی زخم کاری نیستم

خود شکار کس شوم شیر شکاری نیستم

۲

مغز افروزد شمیم و کشت سوزد شبنمم

آه محنت دیده ام باد بهاری نیستم

۳

خود به خون خویش می جوشم چو صهبا در سبو

زین حریفان از کسی ممنون یاری نیستم

۴

به که از من کم رسد زحمت به صدر اعتبار

پر به تنگ از گوشه بی اعتباری نیستم

۵

آگهی بخش است حالم، پند ده بیناییم

در سر مغرور کم از هوشیاری نیستم

۶

فصل ها از سرگذشت ناامیدی خوانده ام

گوش بر افسانه امیدواری نیستم

۷

هرچه می گوید زبانم کرده انشا کاتبم

جز رقم از خامه بی اختیاری نیستم

۸

انتظار وعده دارم در ادای وام دوست

بد ادا وقت طلب در جانسپاری نیستم

۹

خوی شرمم پندگیران را «نظیری » بر جبین

گرچه دارم منفعت بی شرمساری نیستم

تصاویر و صوت

نظرات