
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۴۶۹
۱
بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من
گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من
۲
عنایتهای پنهانیش را گویم معاذالله
به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من
۳
خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را
به صد شمشیر نتوان یک سر مو را برید از من
۴
سخن شوریده میآید نمیدانم چه میگویم
ترش میبینم آن رو را مگر حرفی شنید از من
۵
بهاری بر سرم بگذاشت و تخمی از گلم نشکفت
همان خاکم که دایم خار کلفت میدمید از من
۶
تقاضا بر تقاضا چون توانم لب فروبستن
در هفت آسمان را عشق میخواهد کلید از من
۷
ز دیگر کشتگان خود را به خون غلتیدهتر خواهم
که در روز جزا مظلومتر نبود شهید از من
۸
به محشر هرکسی کاری و هر یاری و بازاری
من و آهوی صحرایی که دایم میرمید از من
۹
«نظیری» بس ازین آه و فغان دلخراش آخر
به مردم تا به کی آزار دل خواهد رسید از من
نظرات