نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۸۹

۱

همنفسی به جان خرم قافله تتار کو؟

مردی ازان زمین کجا؟ گردی ازان دیار کو؟

۲

جادوی او به خواب خوش غارت صبر می کند

گریه شب رو مرا شورش کارزار کو؟

۳

فایده ای نمی دهد داروی تلخ ناصحان

این غم ناگوار را باده خوشگوار کو؟

۴

من که سخن نمی کنم شادی بوستان کراست

من که رقم نمی کشم رونق نوبهار کو؟

۵

حادثه از هزار سو راه نشاط بسته است

غمزده را طرب گهی جز سر کوی یار کو؟

۶

چون سگ کهف در وفا سر به قدم نهاده ام

فاقه کشم خبر کرا حمله کنم شکار کو؟

۷

پر ز گلم مشام ها قوت امتیاز نی

عشوه یأس می خورم حاصل انتظار کو؟

۸

کس ننمود جرعه ای کز جگرم گزک نخواست

خسته دردسر شدم باده بی خمار کو؟

۹

هست ز گوشه لبی عیش مدامم آرزو

زد می ناشتا دلم مستی پایدار کو؟

۱۰

بخت «نظیری » از ازل حادثه زای آمده

توشه عشرتش دهی راحت روزگار کو؟

تصاویر و صوت

نظرات