
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۴۹۹
۱
پرده بردار و صلای می به شیخ و شاب ده
صومعه داران عارف را شراب ناب ده
۲
آخر ای ابر کرم پرورده فیض توایم
دود از ما تشنگان برخاست ما را آب ده
۳
از ادب حرفی رقم آموزگار ما نکرد
دفتری از حسن خود داری به ما یک باب ده
۴
این دل افکنده را یک بار بردار از زمین
گر نه داغ مهر تو باشد برو پرتاب ده
۵
ترسم از خونریزی زلفت که گیرد دامنت
خون دل ها از شکنجش می چکد کم تاب ده
۶
خوابش از سر رفت با ما هر که همزانو نشست
تاب بیداری نداری تن به جای خواب ده
۷
وه که از طوفان عشقت برق دل را آب برد
من نگفتم سر به جویم این همه سیلاب ده
۸
از حرارت هر شبم ضعف دل افزون می شود
یک صباحم از لب خود شربت عناب ده
۹
از شکاف دل به چشم جان «نظیری » بیندت
روی بر محراب داری پشت بر اصحاب ده
نظرات