
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۵۲۸
۱
دریغ از صف مردان برون نتاخت یکی
دو کون را به یکی داو درنباخت یکی
۲
هزار تیغ درین مشهد جزا برخاست
ندید عشق که مردانه سر فراخت یکی
۳
کسی به معرکه عشق کامیاب نشد
ظفر دو اسبه مدد شد ولی نتاخت یکی
۴
بسی به جستن اجزای کیمیا گشتند
ز صد هزار کس اکسیر زر نساخت یکی
۵
دلیل و حجت حق دیگرست و حق دیگر
طریق جهل هزار و ره شناخت یکی
۶
دوکون را که چه داند که هیچ کس نشناخت
جهانیان همه بردند و درنباخت یکی
۷
درست و خرده این کارخانه مغشوشست
نخورد داروی سباک اگر گداخت یکی
۸
نوای عشق به ساز و حریر و الحان نیست
هزار پرده شد آهنگ کی نواخت یکی
۹
مقمری چو «نظیری » پاکباز نخاست
که بیش و کم به هم آورده داو ساخت یکی
نظرات