
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۵۴۳
۱
بس در وفا تأمل و تأخیر می کنی
تا می کنی به وعده وفا پیر می کنی
۲
رنجش طبیعتی تو و بیداد خوی تست
با خلق صلح از سر تزویر می کنی
۳
خود ظلم کرده از دل ما غبن می کشی
دل مفت برده دعوی توفیر می کنی
۴
ما را حدیث چون و چرا از حساب نیست
در ملک خود تصرف و تدبیر می کنی
۵
گر بر جمال بتکده ما نظر کنی
لبیک می فرستی و تکبیر می کنی
۶
گر قاصر از تصور اویی عجب مدان
نقشی که نیست باب تو تصویر می کنی
۷
از زلف او نمی رهی ار صد هزار سال
شبدیز می دوانی و شب گیر می کنی
۸
جز یک لحد مقام «نظیری » به جم نماند
بی حاجت این خرابه چه تعمیر می کنی
نظرات