
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۵۵۲
۱
کی سر غنچه او از هر بیان بیابی
گر محو ذوق گردی خود سر آن بیابی
۲
گر چشمه حیاتش نوش از لبان فشاند
صد سلسبیل و کوثر هر سو روان بیابی
۳
نتواندش کشیدن رخش سپهر اگرچه
باریک تر ز مورش موی میان بیابی
۴
چندان ملاحت او بر دیده ام نمک ریخت
کز اشک گرم سوزم در مغز جان بیابی
۵
گر نرگس خوش آبش چشم از جهان بپوشد
نی باغبان ببینی نی بوستان بیابی
۶
تا نوش خنده او دامن ز صحبتم چید
از عیش تلخ زهرم در استخوان بیابی
۷
چندین کتاب و مصحف فهرست باب عشق است
دیگر ورق نخوانی گر داستان بیابی
۸
یار از تعین تو در پرده می نماید
خود را نهان نمایی او را عیان بیابی
۹
عمری خداپرستی کردی ز خودپرستی
شاید به می پرستی از خود امان بیابی
۱۰
تمثیل عشق و عاشق بحر و غریق بحر است
تا تو نیاز عشقی از خود نشان بیابی
۱۱
گر عارفی «نظیری » پیشانی سبو بین
کاسرار لوح و کرسی بی ترجمان بیابی
نظرات