
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۶۳
۱
سحر منادی بلبل به گلستان دریاب
صلای صحبت گل می زند زمان دریاب
۲
هر آن دقیقه که دریافتی ز عمر از تست
که می شود نفس رفته را ضمان دریاب
۳
تو را فریضه بود رفتنی به خانه دوست
درون اگر نگذارند آستان دریاب
۴
هزار واقعه با روزگارم افتادست
به یک کرشمه لطفم اگر توان دریاب
۵
نظاره گل دهر از وداع یاد دهد
ببین بهار وی و معنی خزان دریاب
۶
هنوز بوی دلی بر مشام می آید
دمی که آتشم افتد به خانمان دریاب
۷
ته پیاله چو بر خاک تشنگان ریزی
مرا که سوخته یی مغز استخوان دریاب
۸
مباد زخم تو جز من به دیگران آید
گهی که تیر جفا می کشی نشان دریاب
۹
مکش ملال «نظیری » که جسم و جان کاهست
زلال جام کش و عمر جاودان دریاب
نظرات