
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۷۳
۱
نشاط عید گدا عجب پادشا بشکست
شد از معانقه چین بر رخ قبا بشکست
۲
چنان به یک دگر آمیختند شیخ و ندیم
که مست شیشه در آغوش پارسا بشکست
۳
رییس و قاضی و مفتی به رقص برجستند
نشاط نای و دهل شرم روستا بشکست
۴
مسافر از پی جان بود چشم قربانی
نگاه تا نرود زان بساط، پا بشکست
۵
دل شکسته در آن کوی می کنند درست
چنانکه خود نشناسی که از کجا بشکست
۶
به آب خضر سکندر نبرد زآینه راه
سفال میکده جام جهان نما بشکست
۷
به فطر روزه میی داد پیر باده فروش
که هم گداز حسد کاسه گدا بشکست
۸
زمانه طفل طبیعت شد، آنقدر که ادیب
کمر ببست پی شوخی و قبا بشکست
۹
شکست توبه هرکس به قدر حال امروز
«نظیری » از خم می صوفی از هوا بشکست
نظرات