
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۷۷
۱
بی تو دوشم در درازی از شب یلدا گذشت
آفتاب امروز چون برق از سرای ما گذشت
۲
نیش خاری نیست کز خون شکاری سرخ نیست
آفتی بود این شکارافکن کزین صحرا گذشت
۳
شوکت حسنش کسی را رخصت آهی نداد
گرچه هر سو دادخواهی بود، او تنها گذشت
۴
جلوه اش ننمود از بس محو رفتارش شدم
ناله ام نشنید از بس گرم استغنا گذشت
۵
خواستی آشفتگی دستار بردن از سرش
بس که سرمست و به خود مغرور و بی پروا گذشت
۶
با پریشانان چه گویم، صولت هجرش چه کرد
باد یأسی آمد و بر دفتر دلها گذشت
۷
باز امشب با سگ کویش «نظیری » همرهست
شوکتی دیدم که پنداری جم و دارا گذشت
تصاویر و صوت

نظرات