نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۹۶

۱

هیچ راز از دیده صاحب تمیزان دور نیست

تا به صدر از لب خبر دارم ولی دستور نیست

۲

هرکه از معشوق غافل گشت لذت درنیافت

دیده بی معرفت را در دو دنیا نور نیست

۳

گل گریبان چاک و نرگس مست رفتند از چمن

سرو را غیر از هوایی در سر مخمور نیست

۴

بر در پیر مغان هرگز نمی میرد کسی

در مقامی کاب حیوان هست غیر از سور نیست

۵

چون سرای کاروانگاهست دنیا بر گذر

شب نمی آید که صد مسکین درو رنجور نیست

۶

سینه ای دارم که از مرهم جراحت می شود

زخمی از نیش محبت نیست کان ناسور نیست

۷

بنده گر بی باکیی کرد، از خداوندی ببخش

گرچه مغرور است اما جز به تو مغرور نیست

۸

عشق یوسف را درین سودا به دیناری فروخت

بندگی خواهد، پیمبر زادگی منظور نیست

۹

بر بجا گر عشق اینجا لاف رفعت می زند

جلوه ها در بطن عاشق هست کاندر طور نیست

۱۰

کوهکن را خود به ناخن سنگ می باید برید

جوی شیر و نقش شیرین کار هر مزدور نیست

۱۱

گر ثری گر عرش اینجا لاف رفعت می زنند

جلوه ها در بطن ماهی هست کاندر طور نیست

۱۲

عافیت خواهی «نظیری » بسته خوبان مشو

از نتاج حسن اگر حور از ملک مستور نیست

تصاویر و صوت

نظرات