نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

شمارهٔ ۱۰۴

۱

پنجه از خون دل ماست که رنگین دارد

آنکه با دست بلورین دل سنگین دارد

۲

سالک اندیشه نه از کفر و نه از دین دارد

وادی عشق بهر گام سد آیین دارد

۳

عقل با عشق به بیهوده زند لاف مصاف

اسب تازی چه زیان از خر چو بین دارد

۴

خواجه راهست غم دشمن و ما را غم دوست

هر که بینی دل ار اندیشه ی غمگین دارد

۵

تلخکامان غمش را نگذارد دل تنگ

آنکه سد تنگ شکر در لب شیرین دارد

۶

ناله ی بلبلش ار خواب رباید چه عجب

هر که در خانه درخت گل و نسرین دارد

۷

باغبان گر در بستان بگشاید بیگاه

باز گویم حذر از غارت گلچین دارد

۸

یا نهم سر بکف پای تو یا بر سر تیغ

بی تو خاکش بسر آنکو سر بالین دارد

۹

او بر اشکم نگران من نگران بر رویش

من نظر سوی مه، او جانب پروین دارد

۱۰

نظر خواجه بر اندازه ی خدمت باشد

ورنه با بنده کجا مهر و چراکین دارد

۱۱

در همه شهر همین صاحب ما بود نشاط

که بزحمت نظری با من مسکین دارد

تصاویر و صوت

نظرات