
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۱
۱
درد چون نیست چه تأثیر بود درمان را
گوی شو تا که ببینی اثر چوگان را
۲
از من ای خاک در دوست خدا را بپذیر
بکجا باز برم این سر بی سامان را
۳
چه عجب خلق اگر از تو بغفلت گذرند
آنکه درویش نباشد چه کند درمان را
۴
دیده بستم که دل از یاد توام بستان است
جز برویت نگشایم در این بستان را
۵
عهد گل تازه شد آن ساقی گلچهره کجاست
تا ز پیمانه بما تازه کند پیمان را
۶
شاید از پرتو او روز وصالی سازد
آنکه از بخت من آورد شب هجران را
۷
عاقل اندیشه ی جان دارد و عاشق جانان
بالله ار ما بشناسیم ز جان جانان را
۸
دل یکی منزل غیب است نه منزلگه ریب
خلوت قدس مخوان بارگه شیطان را
۹
ای که در کار نشاطت نظری هست مجوی
راز این غمزده ی دلشده ی حیران را
۱۰
حال این قوم چه دانی تو که بهتر دانند
از نشاطی که بود فاش غم پنهان را
نظرات