
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۲۲
۱
رفت خیالش زدیده کو بدر آمد
ماه نهان شد چو آفتاب بر آمد
۲
نعمت بی انتظار و دولت ناگاه
دوست بسر وقت دوست بیخبر آمد
۳
شنعت مرغان شنو بخفتن بیگاه
خیز ندیما که نوبت سحر آمد
۴
شام بغفلت گذشت و صبح بخجلت
تا نگرد خواجه روز هم بسر آمد
۵
عقل یکی پرده بیش نیست بر این در
پرده بر افکن که عشق پرده در آمد
۶
روی نتابد زجور طالب مقصود
زین دراگر رفت از در دگر آمد
۷
در صف رندان نشاط پیش و پسی نیست
پیشتر آنکو بصدق بیشتر آمد
۸
نعمت از او میبرند منعم و درویش
سایه ی یزدان کفیل خشک و تر آمد
نظرات