
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۴
۱
ابر بر طرف گلستان گوهر افشان است باز
خسرو گل را مگر عزم گلستان است باز
۲
باز سنبل میدمد از باغ یا باد بهار
از شمیم آن خم گیسو پریشان است باز
۳
طره ی سنبل پریشان زلف شاهد بی قرار
خواجه در کار قرار و فکر سامان است باز
۴
در خروش بلبلان مطرب غزلخوان میرسد
واعظ بیچاره شاد از پند رندان است باز
۵
برگ برگ شاخ بر توحید یزدان آیتی ست
خواجه صدرالدین چرا در فکر برهان است باز
۶
تا شتاب عمر ببینند این جوانان، هر بهار
گل بشاخ امروز و فردا خاک بستان است باز
۷
از خرابی ساز آبادش عمارت تا بکی
لطفها در کار دل کردی و ویران است باز
۸
عارض گل بی حجاب و طلعت او بی نقاب
چشم ابر و دیده ی من از چه گریان است باز
۹
نیست پنداری نشاط آگاه از حالم طبیب
درد میخواهم من و او فکر درمان است باز
تصاویر و صوت

نظرات