
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۵
۱
یا رب که چشم بد نرسد آن نگاه را
وان طرز بازدیدن بیگاه و گاه را
۲
آن خم بخم سلاسل مشکین پرشکن
کاندر شکنج هر خمی افکنده ماه را
۳
آن آستین فشاندن و آن جامه برزدن
آن رسم برشکستن طرف کلاه را
۴
بر دسته دسته زلف معنبر در آینه
بیند چنانکه شاه مظفر سپاه را
۵
دیبا میفکنید براهش که عاشقان
از نقش چشم و چهره بپوشند راه را
۶
در شرح دوستی بر او لب گشاده ام
چون عاصیی که عذر بگوید گناه را
۷
خاصان بارگاه رقیبان مدعی
حال گدا که عرضه دهد پادشاه را
۸
جز در گه تو راه بجایی نبرده اند
از آستان خویش مران داد خواه را
۹
بر لب قرین شکر تو ذکری نیاورم
الا دعای خسرو گیتی پناه را
نظرات