
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۶۰
۱
آگه از زخمم نگشتی ای شکار افکن دریغ
غافل از ضیدم گذشتی از تو آه، از من دریغ
۲
بی خبر بگذشتی ای برق جهانسوز از برم
بود در راهت بامیدی مرا خرمن، دریغ
۳
در میان دیده بودی نی کنار جویبار
باغبانی بود سروت را اگر چون من، دریغ
۴
آتشین گلها نگر پر عقده سنبلها ببین
جای جان و دل به خارو و خاکشان مسکن، دریغ
۵
گلستان را در فراز و باغبان آگه ز راز
دست گلچینان دراز، از سوری و سوسن، دریغ
۶
دست گلچین خستمی پای خزان بشکستمی
بر صبا ره بستمی دورم از آن گلشن، دریغ
۷
خاتمی کاو از ازل نام سلیمان نقش داشت
بایدش دیدن نشاط از دست اهریمن، دریغ
نظرات