
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۶۲
۱
بگیر دست دل و سر بر آور از افلاک
چه خواهی از تن خاکی که باز گردد خاک
۲
بکوش تا مگر این خار گل به بار آرد
و گرنه بار نیابد به بزم شه خاشاک
۳
به اشک دیده بشوی و به خاک چهره بسای
کز آب و خاک توان کرد پاک هر ناپاک
۴
ملول شد دلم از تن، خدای را در شهر
کراست خنجر خونریز و بازوی چالاک
۵
اگر تو زخم زنی درد یابم از مرهم
اگر تو زهر دهی رنج بینم از تریاک
۶
سزای من ز تو آهنگ طاعتی هیهات
به جای من ز تو تغییر نعمتی حاشاک
۷
چو پرسش است به محشر مگر ز ما پرسند
حساب دامن پر خون و جامهٔ سد چاک
۸
ظهور خلق به حق بین، ظهور حق در خلق
فداک عینک حقا وانت لست نراک
۹
بس است حاصل ادراک این دقیقه نشاط
که ره به سوی حقیقت نمیبرد ادراک
نظرات