نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

شمارهٔ ۱۷۱

۱

عجب نبود بگلشن جا اگر فصل خزان دارم

کنون نه رشک بر گلچین، نه باک از باغبان دارم

۲

ز پی شادی و غم دارد غم و شادی چرا خود را

ز غم غمگین نمایم یا ز شادی شادمان دارم

۳

حدیث عشق من افسانه شد در شهر و میباید

ز شرم عاشقی پیش تو درد دل نهان دارم

۴

چه باکم از گرفتاری که صیادم درین گلشن

قفس بر شاخی آویزد که در وی آشیان دارم

۵

ندارم غیر بادی در کف و خاری بپا باری

باین خوش کرده ام خاطر که جادر گلستان دارم

۶

غم جان جهانم فارغ از جان و جهان دارد

تو پنداری که من اندیشه ی جان یا جهان دارم

۷

نشاط از بیم دشمن تا بکی گیری کنار از ما

که باشد کو نداند با تو رازی در میان دارم

تصاویر و صوت

نظرات