
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۷۷
۱
بازو مساز رنجه که ما خود فتادهایم
گردن به تیغ و سر به کمندت نهادهایم
۲
جان گر بود سزای تو بر کف گرفتهایم
سر گر سزد به پای تو از دست دادهایم
۳
آیینهسان دلیست به صیقلسرای عشق
ما را که نقشها بپذیریم و سادهایم
۴
در آستان میکده آخر کنند خاک
ما را که هم نخست از آن خاک زادهایم
۵
در موج بحر هستی از اهتزاز عشق
ما همچو ماهیان به ساحل فتادهایم
۶
دشمن مباش غره به بازوی خود که ما
سر بر مراد دوست به چوگان نهادهایم
۷
بر چشمهٔ حیات نبندیم دل که چشم
بر خاک پای خسرو عالم گشادهایم
نظرات