
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۲۴۴
۱
خامش ای دل منشین کو بودش رحم بسی
نه چنان هم که دهد بیطلبی کام کسی
۲
ترسم ای روز وصال ای ز تو خوش روز دلم
نرسد عمر به پایان و به پایان برسی
۳
تا که در ذوق خریدار کدام آید خوش
ما و کالای وفا غیر و متاع هوسی
۴
بخت بد برد ز گلزار و به دامم نرساند
نه گلی قسمت من شد نه نصیبم قفسی
۵
شادکامیّ ره عشق نشان هوس است
عشق آن نیست کزو شاد شود کام کسی
۶
عقل را بین که همی لاف زند در بر عشق
شرم از جلوه سیمرغ ندارد مگسی
۷
سر به سر در سر سودای تو شد عمر نشاط
میتوان بر سر بالین وی آمد نفسی
تصاویر و صوت

نظرات