نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

شمارهٔ ۳

۱

صبح است و گشادند در دیر مغان را

پیمانه نهادند بکف مغبچگان را

۲

ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت

ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را

۳

وانگاه بجامی دو دگر پاک بشوییم

از روی دل غمزده گرد دو جهان را

۴

سرمست خرامیم بباغی که در آنجا

بر دامن گل دست ندادند خزان را

۵

گلزار و لای شه لولاک محمد

کر نکهتی آراست زمین را و زمان را

۶

سد شکر خدا را که نمردیم و بدیدیم

خالی بجز از وی دل و دست و سر و جان را

۷

ای شوخ رها کن دل سرگشته ی ما را

کانسان که تو دیدیش نبینی دگر آن را

۸

از جمع دگر بود پریشان دل و یکچند

میبرد ندانسته بزلف تو گمان را

۹

خستند دل و جرم با بروی تو بستند

دادند بدست تو پس از تیر کمان را

۱۰

بگشا نظر ای شاهد دنیا سوی آنان

کاندر طلبت بسه شب و روز میان را

۱۱

مهر تو نخواهیم وز کین نو نکاهیم

ز آتش نه زیان است و نه سود آب روان را

۱۲

چیزی که بدان شاد توان بود ندیدیم

دیدیم سراسر همه اسباب جهان را

۱۳

کار من و تو راست نیاید دگر ای دهر

بگذار کزین ورطه بجوییم کران را

۱۴

گربند دلم بندگی شاه نبودی

برهم زدمی سلسله ی کون و مکان را

۱۵

شاهی که از او شادروان خسرو لولاک

آن خواجه که او علت نمائی ست جهان را

۱۶

نور احد است احمد وشه سایه ی ایزد

بر بند نشاط از همه جز دوست زبان را

تصاویر و صوت

دیوان نشاط اصفهانی به کوشش دکتر حسین نخعی - تصویر ۶۷

نظرات