
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۴۵
۱
از خواجگان کرامت و از بندگان خطاست
آنجا که فضل تست چه باک از گناه ماست
۲
ما را امید خواجه بسی به زطاعت است
آن بنده مجرم است که نومید از خداست
۳
جز عجز و نیستی نپذیرند ارمغان
از ما که بازگشت بدر گاه کبریاست
۴
سلطان عشق خیمه برون زد زهر دو کون
مارا از این چه غم که جهان سر بسر فناست
۵
روزی گذر فکند بمن کاروان عشق
این آتشم بسینه از آن کاروان بجاست
۶
آگه اگر نسازمت از سوز دل سزاست
گویم چه با طبیب زدردی که بی دواست
۷
آسوده شد نشاط از آن زلف پیچ پیچ
کاندر شکنج هر خم موییش سد بلاست
نظرات