
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۵۲
۱
بستم ز دعا لب که دعا بی هوسی نیست
ما را زخدا غیر خدا ملتمسی نیست
۲
هر جا نگرم کورم و در روی تو بینا
در مردمک دیده بغیر از تو کسی نیست
۳
خاری طلبد عشق که در آتش سوزان
سد برگ گل تازه چو خشکیده خسی نیست
۴
دیوانه در این شهر که بی سلسله دیدست
جز من که بگیسوی توام دسترسی نیست
۵
رهبر سوی او ناله ی دلسوختگان است
دل در ره این بادیه کم از جرسی نیست
۶
ظلمت ببرد رخت چو خورشید برآید
بردار زرخ پرده که در خانه کسی نیست
نظرات