
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۵۹
۱
وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست
لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست
۲
کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان
پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست
۳
تا که آید بمیان تیغ برآرم ز نیام
تا که افتد بنشان تیر گشایم از شست
۴
جام کز دست نگار است چه شیرین و چه تلخ
جا که در مجلس بار است چه بالا و چه پست
۵
نه همین از تو نصیب دل ما آزار است
جز خرابی نکند هر که در این خانه نشست
۶
تا بدانی که بجز سوی تو پروازم نیست
بال بگشا و نگه دار سر رشته بدست
۷
عجبی نیست که جز سوی تو رفتارم نیست
که به یکسوی رود ماهی افتاده بشست
۸
بدلی زخم مزن ور بزنی رحم میار
که چو بشکست بهم شیشه نشاید پیوست
۹
زحمت خرقه و سجاده برم چند نشاط
همه دانند که من رندم و دیوانه و مست
نظرات