
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۷
۱
نشناخت دل از زلف تو ویرانهٔ خود را
دیوانه و شب گم نکند خانهٔ خود را
۲
از کوی تو میآیم و از خود خبرم نیست
پرسم مگر از غم ره کاشانهٔ خود را
۳
در خانهٔ ما یار و عجب آنکه ز هرکس
جستیم خبر دادن نشان خانهٔ خود را
۴
بیوعده نشستیم به ره منتظر اما
با یار نگفتیم ره خانهٔ خود را
۵
از بیخودی خویش نبودم خبر ای کاش
نشنیدمی از غیر هم افسانهٔ خود را
۶
پنداشت نشاط از ره لطف است و ندانست
مست است و ندانسته ره خانهٔ خود را
نظرات