
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۲۸
۱
این منم کاینسان خجل از خاک توس
میبرندم ای دریغ و ای فسوس
۲
بیخود و درمانده و سرگشتهام
خشک لب از طرف جو برگشتهام
۳
هر کسی کز طرف جو کامی گرفت
بر مراد کام خود جامی گرفت
۴
در خور جامی نیامد کام من
لایق سنگی نشد هم جام من
۵
شرح اوصاف گلم رهزن شده
لیک بسته چشم و در گلشن شده
۶
بازگشته از گلستان خوار و زار
خود چه یابد کور از گل غیر خار
۷
گشته یوسف را خریدار از کلاف
رانده با رخش اسبِ چوبین در مصاف
۸
کیستم من رهروی بی راحله
کیستم من واپسی از قافله
۹
بندهای در کار خود درماندهای
از در صاحب به خواری راندهای
۱۰
بندهٔ بیشرم و گستاخ و جسور
با که آوخ با خداوندی غیور
۱۱
مستمندی خسته مسکینی غریب
از صلای عام سلطان بی نصیب
نظرات