
نظامی
بخش ۴۳ - انجامش روزگار هرمس
۱
مغنی بدان جرهٔ جاننواز
بر آهنگ ما نالهٔ نو بساز
۲
که گشتیم چون بلبل از ناله مست
بدان ناله زین ناله دانیم رست
۳
چو هرمس بدین ژرفدریا رسید
رهی دید کز وی رهایی ندید
۴
فرو رفت و گفت آفرین بر کسی
که کالای کشتی ندارد بسی
۵
چه باید گرانبارییی ساختن
که باید به دریا در انداختن
۶
جهان خانهٔ وحش بود از نخست
در او بانوا هر گیاهی که رست
۷
ز کوه گران تا به دریای ژرف
چه و بام او شد به باران و برف
۸
چو شد آهوی گور آدم پدید
گریزنده شد گور و آهو رمید
۹
من آن وحشی آهو کز دست زور
به پای خودم رفت باید به گور
۱۰
درین ره پناه خود از هیچکس
نسازم جز از پاک یزدان و بس
۱۱
شما نیز چون عزم راه آورید
به پاکیزه یزدان پناه آورید
۱۲
درین گفتنش خواب خوش باز برد
سخن را چه خسبانم، او نیز مرد
تصاویر و صوت

نظرات