
نظامی
بخش ۴۸ - انجامش روزگار نظامی
۱
مغنی ره رامش جان بساز
نوازش کنم زان ره دلنواز
۲
چنان زن نوا از یکی تا به صد
که در بزم خسرو زدی باربد
۳
نظامی چو این داستان شد تمام
به عزم شدن نیز برداشت گام
۴
نه بس روزگاری برین برگذشت
که تاریخ عمرش ورق در نوشت
۵
فزون بود شش مه ز شصت و سه سال
که بر عزم ره بر دهل زد دوال
۶
چو حال حکیمان پیشینه گفت
حکیمان بخفتند و او نیز خفت
۷
رفیقان خود را به گاه رحیل
گه از ره خبر داد و گاه از دلیل
۸
بخندید و گفتا که آمرزگار
به آمرزشم کرد امیدوار
۹
ز ما زحمت خویش دارید دور
شما وینسرا ما و دارالسرور
۱۰
درین گفتگو بد که خوابش ربود
تو گفتی که بیداریش خود نبود
تصاویر و صوت

نظرات